دلنوشته قفسی به نام ذهن
  • تاریخ انتشار: ۱۴۰۳/۰۸/۰۶
  • تعداد بازدید: ۴۵۰

دلنوشته قفسی به نام ذهن

نمی دانم آن چیست که مرا آزار می دهد! شاید افکار مزاحم و آزار دهنده روحم را دربند قفس کرده است.

اکنون که به دور و برم خودم بیشتر نگاه کردم، خودم را می بینم که در قفس منِ ذهنی ام گرفتارم.

ای کاش می توانستم از دنیای بی عدالتی ها و نابسامانی های ذهنم رها شوم. ای کاش آزاد و رها بودم مثل پرنده های زیبا و یا مثل یک عقاب در آسمان اوج می گرفتم و بالاتر می رفتم!

با خودم می گویم: جان دلم! اگر مثل همه مردم عامی باشی، اگر بی حاشیه حرف بزنی یا سخنان بیهوده و زشت بگویی، یا اگر بخواهی حق الناس را رعایت نکنی، یا ملاحظه رعایت حقوق مردم و اطرافیانت را نکنی یا با رفتاری نادرست و حرفی که به تو ارتباطی ندارد دیگران را بیازاری، یا باخنده ای بی جا بخواهی دل کسی را بشکنی یا این که بنشینی و در فضای مجازی با دوستان چت بی ربط بکنی، تا وقتت را بیهوده هدر بدهی و نتوانی قدمی برای خودت برداری، پس مردم به درستی عقلت شک می کنند و با گذشت زمان همچنان در قفس منِ ذهنی ات اسیر و دربند می مانی. به خودم می گویم لیلای من، بلند شو و از بدی ها دوری کن تا خوب زندگی کنی. زیرا که وقتش رسیده است به خودت بیشتر برسی و مهربان تر باشی تا بتوانی آزاد و رها باشی و در آسمان زیبا و آبی رنگ پرواز کنی و بهتر و بالاتر اوج بگیری تا عاشق زیبایی ها و خوبی های بی شمار خداوند بشوی. دیگر بس است، گذشته را رها کن خودت را سرزنش و ملامت نکن تا از قید و بند ذهن و جسمت رها شوی و آزادانه و زیباتر پرواز کنی.

#لیلا_طاهری_نژاد

agent نویسنده: لیلا طاهری نژاد

می پسندم (۶) نمی پسندم (۰)
جستجو نوشته ها
سایر نوشته های نویسنده

ز مثل زندگی
ز مثل زندگی
‍#معرفی_کتاب #کتاب_بخوانیم #ز_مثل_زندگی_داستان‌هایی_الهام_بخش_برای_یک_زندگی_شاد_و_موفق #نویسنده_مسعود_لعلی_با_همکاری_بهرام_سفری #ناشر_فراانگیزش این متن روی جلد کتاب نوشته شده است و مورد توجه...

مرغها می‌پرند اگر خروس باشید
مرغها می‌پرند اگر خروس باشید
‍ #مرغ_ها_می_پرند_اگر_خروس_باشید (حکمتهایی در روان شناسی زن و شوهر)  #نویسنده_کاظم_عابدینی_مطلق #ناشر_افرینه #چاپ_ششم1394 این کتاب 185...

دلنوشته رهایی
دلنوشته رهایی
در روزی ابری و دلگیر، نشسته بودم و به همه چیز فکر می‌کردم. ساعت‌ها تلاش...

# لحظه‌ها
# لحظه‌ها
#شعر_بخوانیم  #لحظه‌ها  زندگی در تکاپوی لحظه‌هاست در هوای هر نفس، غم و شادی هم‌راستا چشمانم به دور دست‌ها می‌نگرد  چه‌قدر...

ارسال نظر برای «دلنوشته قفسی به نام ذهن »

برو بالا